یه دنیا حرف و عکس
پسرخوب من، عزیز دلم ،از 2 ماهگی به بعد فرصت نکردم از اتفاقاتی که تو این چند وقت افتاده برات بنویسم...جونم برات بگه که 4ماهگیت تمام شد و وارد 5 ماهگیت شدی...الهی قربونت برم ..هر روز که سپری می شه من عاشق تر و شما با مزه تر می شی
از اتفاقات جدید برات بگم:
عمو حمید در 26 اردیبهشت داماد شد و شما هم اولین مراسم عروسی تون رو رفتید
و بماند که شما چقدر دلبری کردی
الهی من فدات بشم پسر شیطون من در 4 ماه و 7 روزگی برای اولین بار بدون کمک غلت زدی
تا می زارمت زمین سریع غلت می زنی و با دستات بازی می کنی و از مکعب های پارچه ای هم خیلی خوشت می یاد
این عکس رو هم وقتی می خواستیم ببریمت دکتر برای چکاپ ازت گرفتم
روابط عمومیتم که عالیه به همه می خندی و تلاش می کنی با هاشون حرف بزنی
و با صدای بلند می خندی الهی فدای اون خنده هات بشم قند عسلم
و چند تا عکس بدون متن از سه ماهگیت
و چند تا عکس جدیدتر
و متاسفانه شما بعد از واکسن 4 ماهگیت سیاه سرفه خفیف گرفتی الهی من فدات بشم خیلی اذیت شدی همش نفس تنگی داشتی و سرفه می کردی با این حال انرژی مثبت بودی و لبخند به لب داشتی .
عزیز دلم خیلی دوست دارم الان که دارم برات می نویسم شما بابا رو حسابی خسته کردی و بهتره من برم بهش کمک کنم ....امان از دست تو شیطون خان