سامیار جونسامیار جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

پسر زمستانی

بدون عنوان

زندگی من ،سامیار نازنینم این روزهایم پر شده از عطر وجود تو...خدا را شکر که تو را دارم وتو بهترین هدیه ای از جانب خدای من...دوستت دارم ای فرشته ی نازنینم... چه خوب که این وبلاگ رو برات درست کردم و هر چند کم اما از تو و برای تو می نویسم...و گاه گاهی  لحطات ناب با تو بودن را به نگارش در می آورم و وقتی خاطره هایت را مجازی ورق می زنم آرام می شوم و هر آنچه را که دلگیرم می کندبه باد فراموشی می سپارم...عزیزترینم ممنونم که هستی و من با وجود تو مادر نامیده شدم....و این افتخاری هست که تو نصیبم کردی. ...
11 فروردين 1395

روز مادر

سامیار نازنینم  امسال به یمن وجود تو من نیز مادر نامیده شدم...چقدر حس خوبی هست که تو را دارم و روزی تو مرا مادر خواهی خواند... فرزندم تمام زندگیم ...لحظه لحظه های عمرم را به پای تو خواهم ریخت تا تو مردی باشی با خدا ...امیدوارم بتوانم مادری سربلند باشم...دوستت دارم   ...
21 فروردين 1394
1