سامیار جونسامیار جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

پسر زمستانی

دادن خبر بارداری به بابا مسعود

1393/9/15 22:33
نویسنده : مامان سمیرا
717 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه 18 خرداد:

فرشته ی کوچولوی من:

بعد از اینکه جواب مثبت آزمایش رو شنیدم ،یه عالمه  تو تنهایی خوشحالی کردم و بعدبا عجله لباس پوشیدم و به سمت آزمایشگاه رفتم و برگه آزمایشم رو گرفتم.هنوز تو شوک بودم...نمی دانستم باید چی کار کنم ...هم تو شوک بودم و هم می خواستم بابایی رو حسابی سورپرایز کنم...اما چطوری آخه؟؟؟

فکری به سرم زد و رفتم 2 شاخه گل رز خریدم و بعد هم یه پستونک سبز رنگ از داروخانه گرفتم و به خونه برگشتم...

پستونک رو به روبان گلها آویزان کردم و یه یادداشت برا بابایی نوشتم.همه رو گذاشتم رو میز بابا مسعود و منتظرش نشستم.گوگولی مامانی دل تو دلم نبود.آخه تو ابرها داشتم سیر می کردم.راستی از هدیه هاتم فیلم گرفتم و کلی برات حرف زدم...بعدا برات می زارم تا ببینیش..

خلاصه بابایی ساعت 3 رسید خونه...رفت تو اتاقش ...گلها رو دید ،پستونک رو دید.هاج و واج منو نگاه می کرد بعد یادداشت رو دید و شروع کرد به خواندن...

یه فرشته کوچولو تو راهه

پدر شدنت مبارک

بابا مسعود حسابی شوکه شد ودوباره یادداشت رو خوند...گفت جدی می گی؟؟؟

از خوشحالی من رو یعنی ما رو بغل کرد.

شادی تو چشمای بابایی موج می زد..من هم موفق شدم و بابایی رو حسابی سورپرایز کردم..ولی بابا مسعود تا چند روز تو شوک بود...و این جوری شد که بابایی از وجود فسقلی شما خبر دار شد.

کوچولوی قشنگم وجودت حسابی من و بابا مسعود را سرشار از شادی کرده .خیلی دوستت داریم نفس زندگی ما...

 

پسندها (6)

نظرات (1)

NAVID
19 اردیبهشت 95 15:02
چه زیبا .....